جمعی از ما،برای هم

رضام شاید شهید ولی حتما دررضای شهید

جمعی از ما،برای هم

رضام شاید شهید ولی حتما دررضای شهید

جمعی از ما،برای هم

من عشق

فعف

ثم مات

مات شهیدا

=========

کمی عاشق شده ام .............

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

یکی از واژه ها واصطلاحاتی که بعد انقلاب توی کشورمون رایج شد وخیلی ها ازش رنگ وبوی اخلاص گرفتن و خیلی های دیگه کردنش چماق که بزنن توی سر این واون واژه ی «بچه حزب اللهی » است


تو بچه حزب اللهی هستی ؟ آره ؟ نه ؟ بدت میاد ؟؟ نمیدونی ؟


خب بیا چندتا ازسکانس های زندگی این موجود رو بررسی بکنیم ببینیم شامل حال تو هم میشه یانه ؟

آماده ای ؟ 1 ....2....3  بریم ادامه مطلب ......


۲۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۰۹:۴۹
رضای شهید

بندرعباس یک شهر تجاری گردشی است ساختمان های تجاری ومراکز خرید قارچ وار توی بندرعباس سبزمیشوند اون هم توی مدت کوتاه و یک چشم برهم زدن اماتوی همین بندرعباس یک سری ساختمان ها نیمه کاره وجوددارند که خیلی وقته مردم حسرت کامل شدنش رومیکشند مثل مسجد علی این ابی طالب که نمای بیرونی اش خیلی وقته همه رو ناامید کرده مثل مصلی بزرگ شهر بندرعباس که مردم چندساله که  شاهد این هستند که ستون های این مصلی بالا میان وبعد یه مدت ازاول میارنشون پایین انگار دوباره یه نقشه جدید براش دارن یا پول ندارن کاملش کنن یا هر دلیل منطقی وغیرمنطقی دیگه ای !مردم ازکامل شدن این ساختمون ها ناامید شدن ومعلوم  نیست توی بحبوحه صحبت های مسئولین که هرکدام دیگری رو مقصرمیداند باید یقیه چه کسی راگرفت ؟

دیروز از کنارمصلی نیمه کاره شهر بندرعباس که گذشتم توجه ام جلب شد توی این مصلی چندتا شهید گمنام دفن بود که چندماه قبل جابه جاشدند وآوردنشون کنارخیابان دوباره دفنشون کردند سراین جابه جایی ها  خیلی سروصدا شدو یک سری اتفاقات افتاد که کاری به اون اتفاقات ندارم کاری به اینکه چطوری وبه چه دلیلی جوازجابه جایی قبورشهدای گمنام داده شد هم ندارم اتفاقا ازاینکه شهدای گمنام الان سهل الوصول ترشدن وازاون غربت وحشتناک وسط مصلی دراومدن خیلی راضی ام

مردم الان شهدارو می بینندچشم های کورمردم هشت تا نگین مقدس توی این منطقه رادارن میبینندکه تا همین چندماه پیش زیر آوار غفلت مردم خون گرم بندرعباس و بی تفاوتی وسهل انگاری مسئولین دفن شده بودند

خداخواست و این شهدا الان درمعرض دید مردم هستندوبعداز چندین ماه مسئولین به صرافت افتادند ودیروز شاهد بنری بودم که رویش نوشته بود :


بنرطرح اجرائی یادمان شهدای گمنام بندرعباس

بازهم خدا خیرشان بدهد بعدازچندین ماه یادشون اومد یه سایه بان روی قبوراین شهدا بگذارن که زائرا توی هوای گرم بندرعباس زیرتیغ داغ آفتاب گرمازده نشن حالا همین سایه بون کافیه !  ماکه هیچ فکرکنم خود شهدا هم ازاین مسئولین غفلت زده چیزی بیش ازیه سایه بون انتظار نداشته باشند سیستم تهویه وکولر و آبسردکن ویه وضوخونه کوچیک واسه زائرا پیشکش .آخه این ها که گفتم توی شهربندرعباس خواسته های بزرگی است اون هم واسه شهدا اون هم شهدای گمنام 


مراکزخرید وساختمان های تجاری وتفریحی که نیستند که امکانات بخواهند ازنظر مسئولین چیزمهمی نیستند چندتا شهید گمنام هستند فقط!!


انصافا از شهدای شرمنده نیستم چون تنم به تن مسئولین شهرم خورده اینجا همه چش سفیدن بگو خب !!

۳۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۰
رضای شهید
دم اذان ظهر بود
هوا خیلی گرم خفه کننده بود دمای هوا به 40 تا رسیده بود به  گمونم ....رفته بودم مغازه میوه وسبزی فروشی برای مادربانو کمی خیارسبز بخرم (همچین بچه خانواده دوستی هستم من )

بانویی محجبه واردشد خیلی آرووم با صاحب مغازه صحبت کرد متین به نظر میرسید .........یا خیر حبیب ومحبوب سرم رو انداختم پایین به خودم گفتم درویش کن اون چشاتو  اخوی
رفتم آخر مغازه دست بردم چندتا خیارسبز انداختم توی مشما ی پلاستیکی
یهو صدای فروشنده توجهمو جلب کرد : خانم چتون شد؟؟
برگشتم دیدم اون خانم خم شده روی زمین وبه زور دستشو بند کرده به پیشخون که نقش زمین نشه
مثل اینکه غش کرده بود یاداشت غش میکرد یه لحظه حس کردم فرو شنده پسرجوونی هم بود میخواد دست این دختر را بگیرد و بلندش کند اززمین / غیرتی شدم نمیدانم چطور شد که پیش رفتم و بادست عقبش راندم 
به اون بانو نزدیک شدم یه نظر به صورتش کردم همسن خواهرم بود شاید 21 ساله ....دوباره غوغایی دردلم یا خیرحبیب ومحبوب 
خواهرم بلند شو پاشو خواهر یاعلی کن خواهر 
صدای کلفت و نخراشیده ام باعث شد به خودش بیاد و چشماشو باز کنه به زور خودشو ازروی زمین بلند کرد و  یه چهارپایه کنارپیشخون مغازه بود گفتم بشینه اونجا متوجه شید سرش گیج داره میره
گوشی اشو دراورد یه شماره گرفت بایه صدایی که از ته گلو میومد بیرون به خونواده اش انگاری مادرش پشت خط بود گفت بیاد دنبالش حالش بد شده
فروشنده رفت و از مغازه بغلی یه لیوان آب آرود گرفت جلوی صورت دختره
خیلی سنگین چادرشو روی سرش مرتب کرد بدون اینکه به پسره نگاه کنه لیوان رو بادستش آرووم پس زد فقط یه جمله ی کوتاه با پسره حرف زد
ـروزه ام .
انگاری توی مغازه منو به میخ کشیده بودن نمیتونستم برم پی کارو زندگیم انقده هم سنگین بود نمیشد بهش بگم کمکی ازدستم برمیاد یانه ؟
یه چنددقیقه گذشت یه خانم که مادرش بود اومد دنبالش دست دخترشو گرفت و خواست بلندش کنه خیالم راحت شد دیگه توی مغازه نموندم خیارسبزهم نمیدونم چرا نخریدم ازمغازه زدم بیرون
توی راه همش به این فکر میکردم که :

๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑


من نمےدانم !

ملائڪ چطور مے خواهند حساب ڪنند

ثواب چادرے هاے رمضان مرداد را ...


๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑




۱۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۲:۱۲
رضای شهید

4 سال قبل، وقتی کاندیدای محبوبمان با ٢٤ میلیون رأی رئیس جمهور شد،
دوست داشتیم به خیابان بیائیم

اما وقتی به خیابان آمدیم

جز آتش و دود و اعتراض چیزی ندیدیم

شیشه خیابان‌ها را شکستید و به مردم و نظام تهمت زدید

شادی رأی آوردن کاندیدای محبوبمان را به زهر تبدیل کردید

رأی ما را «دروغ» خواندید...

این خاطرات در ذهنم رژه می‌روند وقتی می‌بینم شما را که حالا، با شور و شعف وصف ناشدنی


شاد هستید و بوق و سوت و کف می‌زنید

محمدمهدی پیام داد پریشب ،میگه تجریش بزن وبرقص راه انداختند دخترها باسرمکشوف!!!!!!(عین جمله ی محمدمهدیه!!!!!!!)


به جمله اش فکرمیکنم سرمکشوف ؟؟؟
این مدت جندین بار قصدکردم بنویسم ولی دستم به قلم نمیرفت (بخونید کیبورد)
یادچندشب پیش افتادم روی برگه ای مطالبات رهبری وفاکتورهایی که برای ریاست جمهوری تعیین کرده بودن رونوشتم وداشتم بررسی میکردم باکمی تردید رسیدم به جلیلی باز شک داشتم سوال داشتم حرف مخالف وموافقا روشنیدم بعدرسیدم به حرف رهبری که گفتند:کسی رئیس جمهوربشه که دشمن ازش احساس خطربکنه دلم قرص شد 24 خرداد روی برگه نوشتم سعید جلیلی از رای ام مطمئن بودم الانم هستم

مهم هم نیست روحانی رای اورده البته خیلی جای بحث داره
دیروز هم با محمد بحث کردیم هم بامجید میلاد اشک میریخت مادر میلاد هم همینطور میلاد هم بایه بستنی خودشو آرووم کرد دوروز بود چیزی نخورده بود ضعف رفته بود بچه


ولی نظرخودم اینه که خیلی بد نشد توجه کنید خیلی بدنشد!!!!!!!!
بذاریه عده ای بفهمن فرق بین الماس وخرمهره رو
ولی خوشم  میادهمونایی که میگفتند انتخابات آزاد و به اتیش تقلب وفتنه در88 دامن زدند اومدندوگفتند : این انتخابات ازسالم ترین انتخابات دردنیاست وهیچکس هیچ  شبهه ای نمیتواندواردکند(یادحرف حاج خانم افتادم)

محمدهم آتیشی بود رای اش ولایتی بود زیرپوستی هم ازمشایی حمایت کرده بودبچه ام.میگفت همش تقصیرجلیلیه میگفت بچه های حزب اللهی وقتی دیدن رای جلیلی پایینه باید ازولایتی یا قالیباف حمایت میکردن من گفتم ما ماموربه وظیفه ایم نه به نتیجه گفت این توجیه مسخره ایه برای شکست جریان اصولگراها گفتم اولا اصولگراها شکست نخوردن روحانی ازنظرتقسیم بندی سیاسی یه راست سنتی هست درضمن دیدیدکه غیر از هاشمی که اونم کارگزاریه نه اصلاحاتی بزرگان اصلاحات ازایشون شفاف حمایت نکردند عارف هم وقتی رفت کناراسمی از روحانی نیاورد دراصل با کناررفتن عارف جنازه نیمه جان اصلاحات دفن شد ...........  شاهرخ که دیگه توی بحث گل کاشت میگفت آه احمدی نژاد دامن اصولگراها رو گرفت ازبس این مومن رو تخریب کردند بعدتوپید به آیت الله مصباح


این هارو به کنار حرف های آقای پناهیان قشنگ بود

پناهیان:
همه باید از اینکه به وظائف خود عمل کردند خوشحال باشند و به نتیجه کاری نداشته باشند؛ این فرهنگی است که امام به ما یاد داده است. ما در برخی از عملیات‌ها رسماً شکست می‌خوردیم و شهدای زیادی می‌دادیم، اما نبریدیم و ادامه دادیم تا به این عزت رسیدیم. نیروهای انقلابی مطمئن باشند که حتماً حکمتی در کار است و مصالح عالیه را خدا می‌داند و بس. ما به نتیجۀ انتخابات راضی هستیم و اگر وظیفۀ خود را در انتخابات انجام داده‌ایم باید خیالمان از نتیجه راحت باشد... الان برای ما این مهم است که ببینیم وظیفۀ بعدی ما چیست. برای ما فقط باید انجام وظیفه مهم باشد و بس. من یقین دارم خدا دلگرفتگی نیروهای انقلابی را جبران خواهد کرد.



۲۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۳
رضای شهید

یکی ازدوستان محترم  از من خواست تحلیلی بنویسم درمورد  حرف آقای مصباح یزدی که قسم خورده بودند دربین کسایی که کاندید شده اند هیچکسی اصلح تر از آقای باقری لنکرانی نیست .حرف آیت الله مصباح برای من جای تعجب نداشت ولی این فرد محترم خیلی به اضطرار رسیده بود انگار از این حرف!! البته تا جایی که من میدونم نظر این فرد هم آقای باقری لنکرانی بود حالا  چرا صبح زود بنده رو از خواب بیدار کرد که این تحلیل رو بنویسم نمیدانم ( لازمه دوباره ازش سوال کنم/ همین الان گوشی رو برداشتم وبا پیام پرسیدم چرا ؟ )




۲۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۱۶
رضای شهید

دوستان قبل هرچیزی عذر میخوام من اصلا آدم بی تربیتی نیستم بی ادب و بی شخصیت هم نیستم

اصلا من امروز خیلی حالم گرفته بود نمیدونم چطور شد چشمم افتاد به یک عکس و برخلاف تصور ترکیدم از خنده

برادران شجاع وباجنبه  برن ادامه مطلب رو ببینن

+ خواهشا خواهر  جماعت این ورا پیداش نشه .......گفته باشم حوصله جیغ و ویغ نداریم

پ ن : هرچی گفتی هم خودتی  :D 


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۸
رضای شهید

این متن رو میخونید فکرنکنید من دشمن قسم خورده ی هاشمی هستم البته به چندین دلیل معتقدم نباید رئیس جمهور بشه و احتمال رای نیاوردنش هم خیلی زیاده ولی دست خودم نیست این آیت الله خیلی فکرمو مشغول کرده ......

یه سری مسائل رو مطرح کرده بود از "انتخابات آزاد "گرفته تا پیش بینی فتنه 88 از سکوتش در مقابل تمام اتفاقات 88 گرفته تا رفتار همسر وفرزندانش از این همه سوت و کف ودستی که غرب و بی بی سی براش میزنه اعصابم خورد میشه

دلم  خوشه به حرف رهبری که میگه مردم آگاه هستند انشالله که همه همینطوره

ولی یه حرفی دارم به آیت الله : حاجی شما که میگی انتخابات آزاد نیست و شما که به سلامت انتخابات شک  داری شما که سال 88 ادعای تقلب رو مطرح کردی و حرفتم پس نگرفتی ......پ الان واسه چی اومدی کاندید انتخابات شدی ؟؟؟؟مگه نمیگی همش سیاه بازیه مگه حاج خانوم شما نبود که میگفت انتخابات کشکه و هرکی رو خودشون بخوان از صندوق میارن بیرون ...چی شد پ حاجی هان ؟؟؟

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۰۶
رضای شهید

  شهرام شکیبا

بالاخره قطار انتخابات در برهه حساس کنونی راه افتاد و ثبت‌نام‌ها تمام شد. هزار و یک جور آدم آمدند و ثبت‌نام کردند. از کفن‌پوش و پاپیون‌زده و شاپو به سر و داش‌مشدی گرفته تا جماعت جدی عرصه سیاست و حتی مرید و مراد و عارف و اصل و رهرو پا در راه و رئیس و مرئوس! آش آن‌قدر شور بود که رئیس جمهور هم از رئیس دفترش مرخصی گرفت تا با هم بروند وزارت کشور و با شدت هرچه تمام‌تر ثبت‌نام کنند.
حالا فرض کنیم که مثلاً هرکدام از کاندیداها رد صلاحیت بشوند، آن‌وقت چه اتفاقی می‌افتد؟



۲۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۳۰
رضای شهید

                    آقای هاشمی؛ آیا باز هم به خدا نامه مینویسید؟!


حسین قدیانی امروز دوشنبه 23 اردیبهشت 92 طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:

همچین هلهله می‌کند دشمن، انگار خرمشهر را پس گرفته! ما هنوز «ممد نبودی...» را نخوانده‌ایم. خمینی، امام فاطمیون بود، روح‌الله پابرهنه‌ها بود، مسیح بسیجیان بود



ادخلوها بسلام آمنین! «امام آمد» بی‌بی‌سی ناراحت شد اما خب! «هاشمی آمد» خیال بی‌بی‌سی راحت شد. آیت‌الله اما رئیس مجمع تشخیص مصلحت ماست. روزگار خیلی‌خیلی‌خیلی غریبی است نازنین! دیری است ما محافظ گذاشته‌ایم برای دوستان بی‌بی‌سی. محافظ و پاسدار و جلیقه ضدگلوله و بنز سرمه‌ای و شیشه‌دودی و مهلت ثبت‌نام و فرصت ناز و... صدالبته رای مردم! انتخابات در هیچ کجای دنیا گمان نکنم به آزادی جمهوری اسلامی باشد. ما از خط مقدم دموکراسی، کیلومترها جلوتریم!

 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۳۰
رضای شهید


سال 2013 سال مهمی است سالی که میتواند سال نغییر سرنوشت ها شود فقط اگر ما بخواهیم

ما ،مجموعی از من و تو

خانواده ی من ، خانواده ی تو

دانشگاه من ،دانشگاه تو

شهرمن ،شهرتو

و جهان ما

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۳۰
رضای شهید